MegaHertZ

بسم الله الرحمن الرحیم، یا حسین

بسم الله الرحمن الرحیم، یا حسین

۱ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

چندی پیش از کانال یک تلویزیون برنامه ای پخش شد که در آن یک خانم به یکی از معادن زغال سنگ کشور در اعماق سیصد متری زمین سری زده بود تا گزارش تهیه کند. در ابتدا شرایط کاری در معدن به نمایش گذاشته شد که جالبیش برای بنده این بود که فکر میکردم با توجه به این همه پیشرفت در تکنولوژِی، حفر تونل در معدن و استخراج سنگ های آن توسط دستگاه های اتوماتیک غول پیکر انجام خواهد گرفت در حالی که هنوز هم کارگران با کلنگ برقی و گاهی هم دستی مشغول به کار بودند. ناگفته پیداست که کار خیلی سختی دارند. کم لطفی مسئولین در خصوص این عزیزان نیز که به کنار. داشتم با خودم فکر میکردم که قصد مجری برنامه نشان دادن شرح حال کارگران معدن است تا بلکه کمی بیشتر به آنها رسیدگی کنند که در کمال ناباوری دیدم سوالات زیر از آنها پرسیده می شود:

" کار در معدن سخت نیست؟" و  " با وجود این شرایط کاری، در ماه رمضون روزه میگیرید یا نه؟" 

انتظار دارید که آن بنده خدا چه جوابی دهد؟ معلوم است دیگر، " سعی میکنیم که روزه بگیریم". نوع نگاه این برنامه واقعا مضحک بود و صرفا وقت بیننده را تلف می کرد. آخه اون سوال بود که پرسیدی زنیکه؟ در واقع این نگاه نشأت گرفته از همان نگرش مسخره ایست که در جامعه اسلامی ما پدید آمده است. متاسفانه یک سری از افراد نمازخوان و روزه بگیر، آن چنان به این امور افتخار می کنند و در عین حال، افرادی را که این اعمال را انجام نمیدهد، تحقیر می کنند که گویی شاخ غول را شکسته اند و انگار نه انگار که صرفا وظیفه خود را انجام داده اند. بذارید یک مثال دیگر بزنم بلکه روشن تر شود.

به لطف یکی از دوستان در مدرسه ای مشغول به کار شدم. یه روز که اضافه ایستاده بودیم وقت نماز فرا رسید. بنده نیز برای اینکه شاید در بچه ها تاثیری داشته باشم، ریا کردم و گفتم " بچه ها من دارم میرم نماز بخونم، تا برمیگردم هویه رو توی چشم هم نکنید" که همان موقع یکی از بچه ها گفت که "آقا منم میام." با هم تا وضوخانه همراه شدیم و من کمی زودتر وضو کرفتم و رفتم تا نماز بخونم. سریعتر از اون دانش آموز کارم تمام شد و به کلاس برگشتم. وقتی اون طرف هم برگشت از من پرسید که " آقا منو دیدید توی نمازخونه داشتم نماز میخوندم؟" منم به دروغ بش گفتم که "نه، ندیدم، کجا بودی؟" خلاصه از اون اصرار و از ما انکار. هدف از گفتن خاطره بالا این بود که نشان دهم، مردم سرزمین ما به ازای نماز و روزه، به دنبال پاداش از دست همجنس خودشان میگردند و نه خدایشان. چرا اون دانش آموز اونقدر اصرار داشت که من او را در حین نماز دیده باشم؟ منی که نه نمره ای دستم بود و نه چیز دیگر.

همین نگاه ساده انگارانه و سطحی با نماز و روزه سبب شده که در حوزه دین حرف حسابی که انسان با آن قانع می شود، زده نشود و به جای آن بیایم بگیم که" نماز بخوانید و روزه بگیرید تا سوسک نشید، در کارتان گشایش حاصل شود تا بتوانید بنز بخرید و کلی حرفای مادی دیگر. ( توی این پرانتزی که هستیم بگم که این نوع حرفای صدتا یه غاز و مادی گرایانه عموما در برخورد با افرادی که در مسایل دینی ضعیف هستند، استفاده می شود. یعنی ما از همون روز اول طرف را به گونه ای با این مسایل آشنا میکنیم که اون شخص در ذهن خود اینگونه استدلال کند که آره، اگه نماز بخونم کلی وضع مادی زندگی م بهتر میشه پس بهتره که به حرف اون آخونده یا اون ریشو گوش کنم. بعدشم بیاد افتخار کنه که من ساده ترین امور دینی رو دارم انجام میدم و کارم درسته. درحالیکه اگر به جای گول زدن افراد، از همون اول از راه منطق و عقل با آن ها صحبت میکردیم، باز هم حرف ما رو میپذیرفتند( بلا نسبت خر که نیستن)  و اوضاع مملکت به اینجا نمیکشد. این وضع اسفناک حجاب، این وضع معاملات و خرید و فروش) .

 افراد نماز میخوانند و روزه میگیرند تا جایزه بگیرند، اونایی هم که به این جایزه ها احتیاج ندارن یا این جایزه ها رو نمیخوان، تارک این امور میشوند. نتیجه همینی می شود که میبینیم، بذارید از آنچه که خودم دیدم بگم: " به جز انصار و حزب الله دانشگاه و اعضای خانواده، کسی دیگری را در این ماه ندیده ام که روزه بگیرد. البته یه سری از کفار ( به زعم دینداران) دانشگاه هم هستن که هم یواشکی روزه میگیرن و هم نمازشون رو آخر وقت میخونن و مثل سایر دوستان متدین، روزه خود را هم جار نمی زنند. افطاری هایی هم که در این ماه دعوت میشویم، غالبا افراد صاحب خانه روزه نیستن و گویی به صرف شام دعوت شده ایم." در یک کلام گویی نماز و روزه دیگر شکل فریضه ندارند و به آداب و رسوم در کشور ما بدل شده اند که یه سری به این آداب مقید هستن و یه سری دیگر نه، واسه خودش شده عید نوروز. علت اینکه میگم رسم و رسوم شده را واضح تر توضیح میدهم، چرا افراد که روزه گیر نیستند، همدیگر را برای افطاری دعوت میکنن؟ و درست بعد از اذان شروع به لمبوندن میکنن؟ خب یهویی شام میرفتن خونه همدیگه.

باز هم برای تاکید بر گفتن حرف حساب، یه خاطره دیگه میگم: " موقعی که در مقطع پیش دانشگاهی بودیم، در درس دین و زندگی مان، فصلی بود تحت عنوان "توبه" اگر اشتباه نکنم. معلم ما نیز با لهجه غلیط ترکی خودش، واقعا از باب فکر و منطق وارد می شد و خلاصه کلی باهاش حال می کردیم. پس از دو سه هفته که تدریس اون فصل تمام شده بود، بنده به گونه ای خود را در محضر خدا میدانستم که نگو. یه پا آدم حسابی شده بودیم و اون حس تا پایان دوره پیش دانشگاهی همراه من بود و تقریبا مرتکب گناهی نمی شدم." اون حس را هم مدیون استدلال های عقلی و نقلی معلم خود هستم که نیومد واسه ما حساب دو دوتای مادی کنه و اینکه ما رو از گناه بترسونه. در واقع بچه ها رو به جای آشنا کردن با راه "خوف"، با راه "رجاء" آشنا میکرد.

 خلاصه چند وقتی بود داشتم درباره چیزایی که میدیدم و میشنیدم، فکر میکردم، چرا یه سریا با خدا قهرن؟ چرا یه سریا روزه میگیرن، نماز نمیخونن؟ چرا یه سری با وجود معتقد بودن، خود را در گناهان مختلف غرق می کنند؟ چرا یه سریا خودشون به احکام عمل نمیکنن ولی عمل کننده گان به احکام رو دوست دارن؟ مثلا حرمت روزه داران رو حفظ میکنن. خدا توفیق بده که در این ماه آدم شیم انشاالله.